×
اطلاعات بیشتر باشه، مرسی برای ارائه بهترین تجربه کاربری به شما، ما از کوکی ها استفاده میکنیم

gegli

jodaee

دوستون دارم

× نیا باران زمین جای قشنگی نیست من از جنس زمینم
×

آدرس وبلاگ من

avare.goohardasht.com

آدرس صفحه گوهردشت من

goohardasht.com/khandan5118

?????? ???? ?????? ???? ????? ????? ??? ????

داستان طلاق

این وبلاگ رو واسه آینده دخترم و دل خودم می نویسم تمام پرسش هام و سختی ها و راهنمایی که لازم دارم تا از این وضعیت"جدایی و طلاق" خارج بشیم رو می نویسم. علتش هم دخترمه که عزیزترین موجود زندگیمه. همون که بچه بود واسش این ترانه محمد اصفهانی رو میخوندم که: "دخترم دلخوشی بابا همیشه به گلفشونی لبخند تو بوده" و در حالتی که هنوز خوب نمی تونست حرف بزنه سرش رو به چپ و راست تکون میداد و بامن می خوند: "بابا همیشه "، همون که وقتی سه روزش بود باهاش کشتی می گرفتم، همون که مبخوابندمش روی پاهام سرش رو میذاشتم رو زانوهام پاهاش به شکمم نمیرسید، همون که خودشو به خواب میزد که من بغلش کنم ببرم سر جاش بخوابونمش و منم همیشه با علاقه نازش میکردم و می بوسیدمش و میبردمش سر جاش بخوابه. همون که صبح که از خونه میزدم بیرون ظهرش دلم واسش تنگ میشد و میشه و .... اما حالا چندین ماهه که ازش دورم و دیگه نمی تونم باهاش باشم.دارم تمام تلاشم رو میکنم که کمترین اسیب رو ببینم.سعی میکنم بخونم و بیشتر بدونم که چه جور رفتاری داشته باشم. میخونم و خوباش رو پیدا می کنم میارم اینجا. شاید کسای دیگه هم بدردشون بخوره. شاید یک روزی ترجمه کردم. پذیرفتم این زندگی رو با همه سختی ها و خوبی هاش. سعی می کنم حداقل کمتر اسیب توی این مسیر به خودم وارد بشه. تو فارسی کمتر چیزی دیدم که با این وضعیت چکاری میشه کرد.

شکسته شدن حرمت مون، محلی برای تاخت و تاز افکار شیطانی

بر یک مبنای یک تا ده بیاییم به خودمون نمره بدیم یک یعنی که "به هیچ وجه به خودمون اطمینان و اعتماد نداریم"  و 10 یعنی که کاملا "به خودم مطمئن هستم."

۱ ۲ ۳ ۴ ۵ ۶ ۷ ۸ ۹ ۱۰

 این عدد احتمالا در ابتدای طلاق کمه. چون عزت نفس مون بوسیله کس دیگه زیر پا گذاشته شده یعنی توسط همون کسی که بهش اعتماد داشتیم ضربه خوردیم. حالا  ممکنه افکار ما توسط  اندیشه های شیطانی محل تاخت و تاز قرار بگیره :

روب ایگار میگه" شیطون هم تو این زمان ول کن آدم نیست. اون هی تو گوشم زمزمه می کرد و گاهی بهم می گفت دیگه کارت تموم شد و به آخر دنیا رسیدی. این آخرین فرصتی بود که تو کسی رو دوست داشته باشی و کسی هم عاشق تو باشه. دیگه عشق و عاشقی از زندگیت رفت. تو دیگه به چه امیدی می خواهی زندگی کنی؟ چنین افکاری ولم نمی کرد." و ادامه میده که " من یاد گرفتم که به افکار و ایده های جدید فکر کنم و ذهن خودم رو با کلمات خدایی پر کنم نه شیطانی. من فهمیدم که هنوز میشه امیدوار بود و اینکه خدا منو فراموش نکرده و منو دوست داره. و ریشه و اصل و اساس زندگی من این نیست که کسی من رودوست داشته باشه یا من روطرد کنه.بنیان من باید بر مبنای محبت و امید به خدا قرار بگیره."

ما در واقع کسی هستیم که تو این مرحله طلاق داریم بر مبنای اندیشه و افکار خودمون زندگی مون رو میسازیم. اگه افکار منفی بهمون هجوم آورد تا ما رو پایین بکشه؛ باید به سرعت افکار مثبت رو جایگزین کنیم این به ما کمک می کنه که عزت نفس خودمون رو دوباره بدست بیاریم. از خدا بخواهیم که بهمون کمک کنه تا افکار منفی و زمزمه های شیطانی ازمون دور بشه و به جاش نور خدایی و امید جایگزینش بشه.

 چگونه با افسردگی مون کنار بیاییم؟ مشخص کردن چیزهایی که از دست دادیم

اولین گام مثبت در بحث افسردگی اینه که ما چیزهایی رو که بعد از طلاق از دست دادیم رو مشخص کنیم چی بوده.

 دکتر آرچی بالد هارت میگه " طلاق باعث میشه ما  چیزهای بیشماری رو از دست بدیم. اول بیاییم اون مهمترینش رو پیدا کنیم. حالا که فهمیدیم کدومه و روش آگاهی و تسلط پیدا کردیم بریم  سراغ  بعدی. برای پیدا کردن بقیه خوب باید مقداری تلاش و سعی بیشتر لازمه اما مجبوریم اینکار رو بکنیم تا ندونیم چی از دست دادیم که نمی تونیم واسش عزاداری کنیم."

در کنار از دست دادن شریک قبلی زندگی، ما خیلی چیزهای مهم دیگه رو هم از دست دادیم. شاید مجبور بشیم مکان زندگی قبلیمون رو ترک کنیم. یا حضانت بچه به شریک قبلی زندگیمون سپرده بشه. زوج هایی که باهاشون دوست بودید ازمون کناره بگیرن.یا مسائل مالی واسمون دردسر ساز بشه چون همیشه اون کارها رو ردیف می کرده. شاید حتی نتونیم واسه خودمون غذا درست کنیم یا نتونیم یک وسیله  نقلیه مناسب واسه خودمون بخریم ما در واقع کسی رو از دست میدیم همه اینکارها رو واسمون انجام میداد این فهرست میتونه همین جور ادامه داشته باشه و بهش اضافه کنیم  . "
. اگر ندونیم منشاء افسردگی های ما از کجاست؟ و ندونیم چی از دست دادیم؟ که داریم واسش اشک می ریزم، خوب طبیعیه که  نتونیم بر افسردگی خودمون غلبه کنیم. شاید بد نباشه همین حالا یک قلم و کاغذ برداریم و شروع کنیم بنویسیم چه چیزهایی رو از دست دادیم و طی روزهای آینده نیازهایی رو که از دست دادیم رو هم بنویسیم. بعد از سه روز میتونیم

در مورد اون چیزهایی که فهرست کردیم و از دست دادیم، بحث کنیم اینجوری ما حداقل می دونیم مشکلمون چیه و میدونیم تو دعاهامون از خدا چی باید بخواهیم.

.

وابستگی بیش از حد به شریک قبلی زندگی یکی از منابع خشم ماست

با تشخیص علت عصبانیت می توان بر روی آن کنترل بیشتری داشته باشیم. خشم از منابع مختلفی سرچشمه می گیره. یکی از آنها وابستگی بیش از حد به شریک قبلی زندگی مونه. از وقتی که متولد میشیم به دلایل مختلفی به دیگران وابسته میشیم که شامل عشق و محبت هم هست. همانطور که ما رشد میکنیم می فهمیم که به بعضی ها می تونیم وابسته بشیم و به بعضی ها نه و همینطور درک می کنیم که وابسته شدن زیاد به برخی اصلا خوب نیست. در مسئله طلاق گاهی یکی از به دیگری وابستگی بیش از حد  برای نیازهای عاطفی خود پیدا می کنه و این قضیه می توانه در نتیجه یک نا امیدی و خشم زیاد را بین دو طرف حاکم کنه. ما نیاز نداریم که به شریک زندگی قبلیمون اینقدر وابسته باشم. بهتره به جای آن به خدا توکل کنیم و به اون وابسته بشیم. چون اون به نیازهای ما آگاهه و میدونه ما چی می خواهیم. اون میدونه چی و چه اندازه و کی و از کدوم منبع بهمون بده.

عصبانیت حسی برای حفاظت از خود

آیا شریک قبلی زندگیتون حس ارزشمند بودن رو ازتون گرفته؟ سو میگه" شاید بدترین روز زندگیم که من با اون مواجه شدم، زمانی بود که بهش گفتم اگه من خودم رو از پنجره پرت کنم وسط خیابون و له بشم تو خوشحال میشی؟ و اون هیچ عکس العملی نشون نداد و فقط گفت نه اینطور نیست. اما چهره اش حکایت از قلبش داشت که هیچ احساسی در حرفهاش نبود

آیا شریگ قبلی زندگیمون به نیازهامون اهمیت نمی داد؟

هریت میگه" یک روزی فهمیدم که اون تغییر کرده اما چرا؟ اون چرا بی خیال زنهای دیگه شد؟اون میتونست بهترین رو توی هر دوتا دنیا داشته باشه. اون یک زن خانه دار داشت که خونه اش رو تمیز  و مرتب نگه می داشت و خوب از مهمان ها پذیرای می کرد.زنش یک شغل خوب داشت و با یک پسر خوشگل و تو جامعه هم همه دوستش داشتن.  اما اون زندگی دیگه ایی با معشوقه اش داشت. در واقع مثل یک گربه ایی که با یک ظرف بزرگ خامه جلوت واستاده و با بی یایی نگات می کنه"آیا شریک قبلی زندگیمون آشکارا نیازهامون رو  نادیده گرفته بود؟ وقتی که نیازهامون  نادیده گرفته میشه یا لگدمال میشه، مثل شلاقیه که به سر و صورت مون می خوره. عصبانیت در واقع از  حس حمایت و حفظ  و سیانت از خود نشات میگیره و تا زمانی که بتونید اون رو خوب هدایت کنیم به سلامتی مون آسیب نمی رسونه. عصبانیت مون رو به خدا بگیم و از اون کمک بخواهیم که بتونیم خودمون رو کنترل کنیم.

 

 

با افسرده شدن مرتکب گناه نشدیم

ماری اعتقاد داره که" خدا بهم همیشه کمک می کنه که سخت نگیرم به خودم و راحت باشم و بپذیرم چیزهای مثل افسردگی رو که فکر می کردم نقش منفی تو زندگیم دارند. افسرده بودن بد نیست چطور میشه افسرده نشد؟ شما در معرض یک ضربه مستمر(جدایی) هستید پس افسرده شدن فی نفسه اتفاق نا میمونی نیست در واقع این یک نشونه است. برای من این یک نشونه است تا بفهمم که چه اتفاقی واسم افتاده بود و همه احساساتم رو مرور کنم و  به وضعیتم یک نگاه دوباره بکنم." بعضی از مردم فکر می کنند با افسرده شدن مرتکب  گناه شدن. دکتر ارچی بالد هارت میگه" افسردگی گناه نیست. بلکه یک اتفاق طبیعیه که در مقابل از دست دادن داشته های قبلی(همسر و فرزند) می افته. نوع رفتار من در مقابل این پدیده ممکنه گناه باشه اما خود افسردگی فی نفسه گناه نیست."نا امید شدن و این شکست در زندگی مشترک را پایان همه چیز دانستن گناهه. نا امیدی از کرم و بخشایش خداوند گناهه نه قرار گرفتن در کوران اتفاقی مانند افسردگی. اگر بپذیریم که اینها همه آزمایش و امتحان خداوند و مرحله ایست برای آبدیده شدن مون در کوران زندگی، و بپذیریم که خدا فوق همه مشکلات است دیگه مرنکب گناه نا امیدی نمی شیم و این درد را وسیله ایی برای تقرب بیشتر به او میابیم.

خودکشی از علائم افسردگی بعد از طلاق

افسردگی گاهی اونقدر شدید میشه که طرف به فکر خودکشی میفته. به این فکر افتادن، یکی از علائم افسردگیه دکتر ارچی بالد هارت میگه" این حس معمولیه در دوران افسردگی که کسی داشته باشه و بخواد خودکشی کنی. داشتن چنین حسی مشکل نیست، ائنی که شخص واقعا بخواد اینکار رو  عملی بکنه مشکل سازه. این فکر رو از ذهن خودتون خارج کنید اگر می ترسید که ممکنه چنین کاری بکنید قضیه رو با یک دوست، مشاور یا هر کس دیگر در میون بذارید تا جوابی به این حستون با کمک بقیه بدید اگر افسردگی شما عمیقه یا تدوام پیدا کرده، پیشنهاد می کنیم که حتما ب از کسی کمک بگیرد. اگر همین حالا می خواهید اینکار رو بکنید فورا با مراکز پزشکی ۱۱۵ یا آتش نشانی یا، یکی از اعضای خانواده، فامیل، آشنا و یا یک دوست تماس بگیرید تا به شما کمک کنه، و تا وقتی که چنین حالتی دارید کنار شما باشه و کمک کنه که با یک متخصص این زمینه مشاوره کنید هیچوقت از اینکه چنین حسی دارید یا بهتون دست میده خجالت نکشید چون جدایی و طلاق یک بحران جدی و سخته و گاهی نیاز دارید که به یک دکتر مراجعه کنیداز خدا بخواهیم که بهون کمک کنه تا بتونیم از این درد طلقت فرسا بیرون بیاییم  و افمار پریشون رو از خودمون دور کنیم و بدونیم که به عنوان مسلمان باید به خدا توکل کنیم و از اون کمک بخواهیم و تو ذهنومن باشه که خودکشی گناه غیر قابل بخششه شاید

 واسه اینکه هیچ حق بازگشت و توبه ایی رو واسه خودمون نمی ذاریم

 

نشونه های مستقیم و غیر مستقیم افسردگی ناشی از طلاق

افسردگی نشونه های مختلفی داره که که با هم گاهی هم پوشانی دارند. یک نشونه ممکنه  خودش علت بلافصل  افسردگی باشه و یا نتیجه فرعی یکی از عوامل فرعی باشه. بعنوان مثال اگر به اندازه کافی نخوابیم و یا اگر رفتار تغذیه مون نامنظم بشه ممکنه که دچار سردردهای شدید بشیم.

رز سوئیت میگه" طلاق سلامت فیزیکی ما رو به شدت تحت تاثیر خودش قرار میده. وقتی که یک زخم بازی داریم و در صدد التیام و بستنش بر نمی آئیم باعث میشه که همیشه از اون زخم رنجور و خسته باشیم. سردرد، کمردرد، افسردگی، پادرد، چاق شدن، لاغر شدن و دیگر مشکلات فیزیکی این اوضاع را بدتر هم می کنه." خستگی، درد قفسه سینه، دل درد، میگرن و تپش قلب از دیگر ناراحتی های معمول در دوران طلاق و جدایی است.

یک کمی بیشتر به نشونه های افسردگی تو زندگیمون فکر کنیم. اولین گام در مواجه با هر مشکلی اینه که بدونیم اصلا مشکل چی هست؟ وقتی که فرضا یکی از نشونه افسردگی مثل تغذیه نامناسب رو دیدم؛ با تمرکز برای غلبه بر اون، کنترل خودمون رو، روش بیشتر کنیم. تغذیه درست این کمک رو بهمون می کنه که بهتر بخوابیم، و همینطور ما رو از سردرد و دل درد دور می کنه. با حذف عامل استرس زا ما می تونیم کنترل بر افسردگی رو به دست بگیریم.

افسردگی روی زندگی معنوی ما تاثیر میزاره

تو حالت افسردگی ممکنه فکر کنیم که چقدر از خدا دور شدیم. گرچه که میدونیم درنمون خداییه اما آرزوها و آمالمون مارو به سمت مخالف می کشونه. ممکنه فکر کنیم که دست به دعا و مناجات برداشتن بی فایده است، و بگیم گه خدا از ما دور شده و ما رو فراموش کرده. شاید هم  فکر کنیم این افسردگی بی ایمانی ما رو نشون میده اما واقعا این جوری نیست.

بونه کیین میگه که" ایمان ما تو زمان افسردگی مشخص نمی شه. دکتر من در این مورد باهم صحبت کرد. من پیش خودم فکر می کردم اگه به اندازه کافی با ایمان بودم افسرده نمیشدم. اون بهم گفت وقتی که تو افسرده هستی و نیاز به کمک داری به اون مفهوم نیست که تو شخصی فاقد ایمان هستی. این زمان ممکنه کوتاه یا بلند بشه و تو نیاز داری که زیر نظر یک پزشک باشی تا حالت خوب بشه و من هم اینکار رو کردم."

در حال حاضر زندگی روحی و معنوی ماتحت تاثیر جدایی قرار گرفته و همه چیز سخت و درهم  و گیج کننده شده. رابطه ما با خدا بر مبنای احساساتمون نیست بلکه بر پایه واقعیات موجود قرار داره. در این دوران افسردگی بر مبای مبانی درست و صحیح حرکت کنیم و بدونیم که خدا با ماست و دعاها و مناجات ها ما شنیده میشه.

عدم تمرکز یکی دیگه از عواقب افسردگی ناشی از طلاق

افسردگی می تونه یکی از نتایجش عدم تمرکز و فراموشی باشه. دیو میگه " من نمی تونم تمرکز کنم رو کارهام. مثلا وقتی به سمت خونه رانندگی میکنم یادم میره که یک پیچی رو بپیچم . یک هو یادم میاد که باید می پیچیدم، اما اون موقع من  چهار پنج بلوک رو رد کرده بودم."

ماریه میگه" من مدام باید به خودم بگم که حواسم باشه تا بتونم کارهای ابتدایی رو انجام بدم. کارهام مثل درست کردن قهوه شده، که چندین بار یادم میره که آب رو به قهوه جوش اضافه کنم. من هی مدام میام سر خط و دوباره یک کاری رو چندین بار مجبور میشم انجام بدم."
روب اگار میگه " وقتی که سر کارم، میشم مثل آدمی که، بدون اینکه فکر کنه کل روز رو خیره میشه به یک دیوار."
ماریه ادامه میده " من وقتی که از خواب بیدار میشم تلو تلو خوران از تختم میام پایین . بعدش میرم حموم و همین جور واسه دو یا سه دقیقه خیره میمونم و بعدش به خودم میگم خوب حالا شیر آب رو باز کن مسواکت رو بردار و بعد از اینکه این دستوالعمل ها و فرمان ها رو به خودم میدم تازه اون کار یا کارها رو انجام میدم."

در ادامه نظر ماریه که به خودش نهیب میزنه که خیره نمونه و کارهاش رو انجام بده؛ ایده  خوبیه که یک تیکه کاغذ داشته باشیم  و کارهایی رو که باید تو خونه یا محل کار انجام بدیم رو روش بنویسیم.

خدایا کمکم کن بتونه وظایفم در قبال تو رو انجام بدم و فراموش نکنم حق بندگی تو رو . اینکه واسه چی آفریده شدم. گوش هام رو به گفته های خوب باز کن و متمرکزم کن بر فهم و درک عظمتت.

 خدایا کمکم کن که از بین این حالت درد و افسردگی و عدم توانایی برای تمرکز بر فکر و اندیشه و رفتار و کارهام، بدنبال یافتن تو در زندگیم باشم و تو رو همه جا ببینم.

خدایا کاری کن که تمرکز خودت ازم گرفته نشه

تغییر در وضعیت تغذیه یکی دیگر از نشانه های افسردگی ناشی از جدایی

افسردگی در رفتار تغذیه ما نیز می تونه نمود پیدا می کنه. بسیاری از کسانی که در مرحله جدایی قرار دارند یا میل رغبت خودشون را به خوردن از دست دادن یا دارن از دست بدن.

روب اگار میگه" وقتی که فهمیدم ازداوج من منجر به جدایی شده، اولین نمودش در خوردن من آشکار شد که میل به خوردن رو از دست دادم و در عرض دو هفته و نیم بیش از 8 کیلو از وزن بدنم کم شد."

دیو میگه " من حالت تهوع و اسهال داشتم و چیزی رو نمی تونستم بخورم. هیچ چیز واسم مزه نداشت و خوشمزه نبود. من خودم رو وادار می کردم که بخورم."

اودیه هم  می گه" نه ماه پیش من نزدیک 20 کیلو چاق تر بودم و به دلیل استرس ناشی از طلاق ظرف این مدت اینقدر وزن کم کردم. یک روز ازخواب بیدار شدم و گفتم این بدن معبد خدا و جای برای پرستش اون میتونه باشه و من اونو نابود کردم."

وقتی تصمیم می گیریم بخورم پس درست اینکار رو بکنیم و خوب بخوریم. یک رژیم غذایی نامناسب هم به روح و روان و هم به جسم مون ضربه می زنه. الان موقع خوبیه که آب، پروتئین، سبزیجات غنی از ویتامین،رو روانه بدن خودمون کنیم و یک  شروع جدید و عاقلانه رو در دستور زندگی و رفتار تغذیه ایی خودمون قرار بدیم.  
با بدن ضعیف و نحیف و رنجور نه میشه عبادت خدا رو کرد و نه میشه فعال و با نشاط بود و نه حتی میشه یک زندگی ساده رو داشت. پس مواظب وضعیت تغذیه ایی خودمون باشیم.

دلم میگیره

نمی دونم  چی بگم و چکار کنم فعلا که درگیر کارهای مامان دخترم هستم واقعا موندم چی می خواد با اینکارهاش. یعنی دست به هر کاری میزنی که منو خراب کنه و خودش رو بی گناه جلوه بده گاهی بدجوری دلم به حالش می سوزه واقعا دلم می گیره و به زندگی و اینکه کار دو نفر به این جوری به اینجا میکشه حالم بد میشه و غصه می خورم و می گم اونهم گناه داره  اونهم دنبال چنین زندگی نبوده.اما موندم چکار کنم؟ همیشه این جوری بوده می خوام هم به اون هم به خودم هم دخترم کمک کنم تا از این وضعیت خلاص بشیم.لزوما هم منظورم این  نیست که بازم با هم زندگی کنیم شاید واقعا نمی شه و اگه می خواست بشه تا خالا شاید میشد نمی دونم باید چه کار کنم؟ هدفش نمی دونم چیه؟ کارهای جدیدی که می کنه رو با با بعضی ها که تخصص دارن تو کار خودشون به مشاوره گذاشتم که چی می خواد؟ واقعا چیزی تهش نیست و به جایی نمی رسه الا اینکه منو تحت فشار قرار بده و بزاره منو تو تشویش و دلهره. گاهی میگم خوب اونهم داره مثل من روزها و شب های سختی رو می گذرونه و حق داره اما چقدر حق داره؟دلم گرفته و وقتی که اینها رو می بینم بیشتر دلم می گیره. گاهی بیشتر از اینکه به فکر خودم باشم به فکر مادر دخترم هستم و بیشتر واسه اون دعا می کنم که بتونه خودش رو کنترل کنه و اگه با من به جایی نرسید بعدا زندگی خوبی پیدا کنه شما هم دعا کنید واسه همه گرفتارها

 

اختلال در الگوی خواب

 یکی دیگه از علائم افسردگی تغییر یا اختلال در الگوی خواب هست. بعضی ها کلا نمی تونن بخوابن و برخی دیگر تقریبا اغلب مواقع خوابشون نمی بره و بیدارن. چریل می گه" نه می تونستم بخورم نه بخوابم. من یک انسان علیلی از کار در اومده بودم که از عهده کاری بر نمیومدم و وابسته به بقیه شده بودم."بونیه کیین می گه " من تقریبا واسه دو هفته کامل خواب نداشتم. یادم میاد فقط دو ساعت می خوابیدم و بعش بیدار میشدم و دیگه خوابم نمی برد." لورا پتربریج هم چنین تجربه ایی داره و میگه" من کاملا از پا در اومده بودم." اگر شما در مقابل، وابسته به خواب شدید و خیلی خوابیدید، بدونید که ممکنه معتاد به خواب شده باشید،  این برای سلامتی تون مضره.خودتون رو وادار کنید ورزش و فعالیت بدنی انجام بدید، برید بیرون وارد اجتماعات بشید. یک برنامه منظم خواب واسه خودتون بزارید و اون موقع که باید بیدار باشید بیدار بمونید.دعا کنیم و از خدا بخواهیم که بهمون کمک کنه چون که خواب را خداوند برای آرامش بندگانش قرار داده.

نازنین!من اگه تاریکم غمی نیست تو به فرداها به روشنی بیندیش این شعر و آهنگ محمد اصفهانی رو همیشه دوست داشتم و همیشه هم به یاد دخترم گوش دام بهش.  گاهی هم مثل حالا با درد و اشک تو چشمام.شاعر این ترانه تو یک برنامه ایی میهمان شبکه ۵ بود و داشت در مورد شعرش حرف میزد.واسم جالبّ بود  همه پدرها مثل اینکه حس مشترکی نسبت به دخترهاشون دارند.

نمی خواستم خورشیدو ازت بگیرم                  نمی خواستم آسمونت ابری باشه

نمی خواستم که چشات بارونی و سرد           سهم تو گریه باشه بی صبری باشه

آرزوم بوده که آسمون تو شبها                       برا تو یه سقف پر ستاره باشه

روی تاقچه ماه برات مثل یه آینه                     کهکشونا هم برات گهواره باشه

دخترم !دلخوشی بابا همیشه                       به گل افشونی لبخند تو بوده

خودش آشنای پاییزه و اما                            براخاطر تو از بهار سروده

نازنین!من اگه تاریکم غمی نیست                  تو به فرداها به روشنی بیندیش

همه پنجره ها ارزونی تو                             به جهانی خوب و دیدنی بیندیش

 

یکی باید از ته چاه بیاد بیرون

این چند روزه بد جوری درگیر خراب کاری های مادر دخترم هستم هر روز یک بازی جدید و اعصاب خوردکنی جدید میزاره جلومم.دیروز با یکی از آشنا ها که وکیل  و دکترای حقوق داره حرف زدم و تا حدی که شد ماجرای زندگیم رو گفتم. می خواستم ببینم چطور میشه جلوی کارهای مادر دخترم رو بگیرم چون دانسته یا ندونسته داره  آینده دخترمون رو بد جوری تحت تاثیر قرار میده این دوستمون  گفت که زودتر تمومش کن و  یک پولی جور کن و باهاش زود به توافق برس و جدا شو و ادامه داد این زن خطرناکه اینجوری و با کارهایی که میکنه نشون میده که حتی اینده دخترش هم مهم نیست و فقط قصدش اینه که همه مشکلات زندگی و طلاق رو بندازه گردن تو گفت که خیال این زن شوامروز هم با خواهرم حرف می زدم می گفت که زنم تا اونجا که شده و ما خبر دار شدیم به خیلی از فامیل های پدری و مادری زنگ زده و  و تا تونسته پشت سر من مزخرف گفته. من تا حالاش از همه پنهان کرده بودم مشکل زندگیمو و فقط اعضای خانواده خودم میدونستن اما حالا همه میدونن. از قرار معلوم میزان چرند گفتنش اونقدر زیاد بوده که بعضی ها تحملشون تموم شده و گفتن که اگه بازم اینجا زنگ بزنی از دستت شکایت می کنیم. از چند روز پیش هم که شروع کرده به زنگ زدن به همه کسانی که من باهاشون تماس داشتم یا شماره شون رو داشتم اگه زن بودن اول پرسیدن(یک آقایی ظاهرا این کار رو میکنه) که آیا آقای.... رو میشناسید؟ بعدش هم که ادامه داده که یک خانمی از .... شما شکایت دارن. و دست آخر هم گفته که آیا شما از آقای فلانی شاکی هستید؟ جالب اینجاست که شماره قبلی متاسفانه و یا خوشبختانه به اسم من نبوده و به اسم خودشه و این یعنی که حتی اگه هم موردی پیدا کنه اصلا نمی تونه تو دادگاه ازش استفاده کنه و با اینحال نمیدونم دنبال چیه؟ بعید نیست الان به همه دوست هام زنگ زده باشه و حسابی از خجالتم در اومده باشه امروز هم برم با برادرش یا کس دیگه ایی که تو فامیلشون که نفوذ داره حرف بزنم شاید بتونن ساکتش کنن. اگه منهم بخوام مثل اون عمل کنم که میتونم و خیلی هم دستم بازه هم به لحاظ قانونی و هم مدرکی، یک جنگ تمام عیاری بوجود میاد که تنها و تنها و تنها بازندش تو این قضیه دخترم خواهد بود و تیرگی و خراب شدن آینده عزیزترین کس زندگیم که از جونم بیشتر دوسش دارم. اگه منم جا پای جای مادر دخترم بذارم و بخوام همون جور تلافی و مقابله به مثل کنم عایدیش واسه دختر من یک پدر و مادر بی آبرو و لج باز و خودخواه  میشه که آینده  دخترشون رو به بازی گرفتن و در راستای نابودیش عمل می کنن وقتی که کار زندگی به اینجا میکشه به قول یکی از دوستان فامیلی" شبیه چاهی هست که دو نفر کندن و اون ته چاه هستن هر دو نفر. پس حداقل یکی باید بیاد بیرون که بتونه از بچه حمایت و نگهداری کنه و تربیت و نگهداریش رو به عهده بگیره و من میخوام که از چاه بیام بیرون و فقط به دخترم فکر کنم و آینده اش مهم واسم دخترمه  همین نه قصد انتقام نه تلافی نه بی آبرو کردن طرف مقابل دارم دخترم آرامش تو، و آینده تو واسم از همه چیز مهم تره غیر از تو چیزی ندارم که بخوام واسش مایه بزارم

 

نا امیدی و بدبینی

چرا من بدنیا اومدم؟ پا به این دنیا بزارم که اندوه درد و رنج بکشم و در نهایت هم با احساس شرمندگی و گناه و تقصیر و کوتاهی از این دنیا برم؟زمانی هایی میرسه که نا امیدی و بد بینی تو جونم رخنه می کنه و مارو به فکر فرو می بره و درگیر این پرسش بزرگ میشم که ما رو به چالش می کشونه.دکتر ارچی بالد هارت میگه " درحالتی قرار می گیرد که یک حس بدبینی و نگاه منفی به گذشته، حال و آینده پیدا می کنید. حس می کنید که قرار نیست چیزی خوب پیش بره و اتفاق خوبی بیفته. الان اوضاع زندگیم بهم ریخته است و قرار هم نیست که چیزی تغییر کنه و زندگیم بهتر بشه و تا آخر عمرم همینه که هست."نا امیدی و بدبینی نشانه های از افسردگی هستند اما افسردگی قرار نیست واسه همیشه پیشمون بمونه حتی اگه گاهی واقعا حس کنیم که امکان نداره چیزی عوض بشه. اگر افکار و کلمات و افعالی که بکار می بریم همش منفی شده، باید دست به سوی خدا دراز کنیم و ازش یاری بطبیم.با خدای خودمون خلوت کنیم و بطور مشخص بهش بگیم این حس رو و بگیم که علتش چیه؟ و چرا اینقدر نا امید و بدبین شدیم. ایجوری خدا هم کمکمون میکنه.

گفته ایی زیبا

 

وقتي زندگي صد دليل براي گريه کردن به تو نشون مي ده....تو هم هزار دليل براي خنديدن به او نشون بده.

كميسر ماركري

دعا...

خدایا کمکم کن تا درهایی که به سویم میگشایی ندانسته نبندم و درهایی که به رویم میبندی به اصرار نگشایم

اندوه جانکاه

یکی دیگر از نشانه های افسردگی، احساس ناراحتی و غمگینی عمیق است که بر ما مسطولی می شه. دکتر ارچی بالد هارت میگه که "یک احساس بی هدف بودن درونی تو وجودتون رخنه می کنه. احساس می کنید که یک خلا و حفره بزرگ  درونتون داره رشد پیدا می کنه و این اندوه می خواد اونجا ماندگار بشه".

Cindy میگه" واسه این  ناراحتی خیلی زیاد هر وقت که می خوام لب از لب باز کنم بی اختیار می خوام بزنم زیر گریه. من وزن زیادی از دست دادم. موهای سرم همین جور دسته دسته میریزه. اندوه وجودم رو فراگرفته."

پیامبران الهی و خیلی از انسان های بزرگ هم توسط مردم طرد شدن . خدا هر نوع ترسی، جراحت، درد و نا امیدی رو  تو قلبتون پنهان کردید رو میدونه و بهشون آگاهی داره. پس  واسه التیام اون دردهای نهان از کسی که به همه اونها مشرفه کمک و یاری بخواهیم.

قطع رابطه با دیگران یکی دیگر از نشانه های افسردگی

یکی از نشانه های افسردگی احساس قطع ارتباط با دیگران است. حس می کنیم که دیگه مثل قبل با بقیه ارتباط نداریم و نمیدونیم که چطور میشه دوباره با مردم ارتباط بر قرار کرد. این عدم توانایی برقراری ارتباط مجدد یک مشکل جدیه اما میشه اون رو بازسازی کرد. شکایت و شاید بهتر باشه بگیم درد دل این گسسته شدن ارتباط با دیگران را وهله پیش خدا ببریم و بعدش هم اون رو با بعضی از دوستانوم در میون بذاریم.

" من تنهام کسی منو درک نمی کنه. من حس خوشایندی ندارم وقتی که بین مردم هستم احساس خوبی ندارم و بقیه هم از اینکه من بینشون هستم احساس خوبی ندارند. من پیش هر کسی که هستم احساس بدی پیدا میکنه."

بعد از اینکه این حس رو فهمیدیم که داریم و اون رو بیان کردیم و حس ناراحتی خودمون رو نشون دادیم حالا باید گام بعدی رو برداریم که همون ایجاد اتباط مجدد با دوستانمون هست. در این حالت حلقه اعضای خانواده و دوستان می تونه کمک کنه تا از این اوقات سخت راحت تر خارج بشیم.
James از تجربیات خودش این جوری واسمون میگه که" یک روز که داشتم به سمت خونه رانندگی می کردم شروع کردم با خدا راز و نیاز کردن و گفتم که من الان دوستام رو می خوام و همینطور می خوام فیلم های سینمایی یا ویدئویی نگاه کنم باهاشون و پیتزا سفارش بدم. این در واقع دعای من بود" اون ادامه میده که" من رفتم خونه و همون موقع یکی در زد، دوتا از دوستام که بودن که تو 6 ماه گذشته فقط دوبار به دیدنم اومده بودن اونا بهم گفتن که؛ James  ما می خواهیم دو تا فیلم ویدئویی بگیریم و پیتزا سفارش بدیم. خوب این یعنی که دعای من فقط بعد از کمتر از یک ربع مستجاب شد و من هر سه تا چیزی که از خدا خواسته بودم رو هی و حاضر دیدم. این یک اتفاق و تصادفی نبود. خدا رو میشه دید. خدا بهم می خواست نشون بده که جیمز من همیشه هستم تو فقط باید بخواهی که من ببینی. "

به یاد داشته باشیم که در این مرحله مهمه که ما روی دوستامون البته دوستانی از جنس موافق(یعنی اگه زن هستیم با زن ها و اگر مرد با مردها) و ارتباط با اونها تمرکز کنیم. نیاز داریم قبل از اینکه دوباره رومانتیک بشیم  وقت بزاریم تا بهبودی دوباره پیدا کنیم. 

 

نشانه های افسردگی

میشه که ادم افسرده باشه و اینو ندونه. دکتر ارچی بالد هارت میگه " خیلی از مردم افسرده هستند اما خودشون خبر ندارن. چون که فکر می کنن وقتی که کسی افسرده میشه کل روز رو گریه می کنه و همش رفته تو خودش و داره واسه خودش دلسوزی و  زاری می کنه. شاید اون چیزی که شما حس می کنید نمی دونید افسردگیه، یک حس عمیق حاکی از رخوت و بی حالی و  ناتوانی و عدم انگیزه و بی علاقه گی باشه.

نشانه ها و علائم افسردگی از شخصی به شخص دیگه متفاوته. که در ادامه و پست های بعدی بهش اشاره می کنم.  برخی از اون نشانه عبارتند از: قطع ارتباط و رابطه، غمگینی، نا امیدی، احساس گناه ، سهل انگاری و بی علاقه گی، احساس بی ارزش بودن، و علاوه بر اون میشه به سر درد، تغییر در الگو خواب و خوراک، و بی رمقی اشاره کرد. ممکنه کسی به فکر خودکشی هم بیفته و یا زندگی روحی و روانیش کلا متاثر بشه. برای افسرده شدن در دوران جدایی علت ها و توجیهات زیادی وجود دارد. به یاد داشته باشیم که افسردگی شاید  نه تنها لازم باشه بلکه می تونه یک حالتی باشه که ما را به سمت التیام دردها ببره و ما رو شفا هم بده و با تسکین الام و رنج هامون حتی زندگی پر باری برامون بوجود بیاره.

دکتر هارت میگه که" افسردگی  یه حالت ویژه است که طی اون روح و روان و جسم انسان رنج و درد و بی حالی و بی رمقی رو تجربه می کنه تا از اون بین راهی را مقابل مون قرار بده تا ما رابرای کارهای بزرگ آماده کنه.

بیرون ریختن اندوه و رنج درد راهی برای خلاصی از افسردگی

افسردگی ارتباط مستقیمی با جدایی داره و تجربه ایی تلخی که طی اون ما بعضی از داشته هامون رو از دست میدیم. توی افسردگی ما  دو نوعاز ، از دست دادن ها رو تجربه می کنیم: مادی و معنوی

مادی: از دست دادنیه که میشه وزنش کرد و قابل اندازگیریه مثل درآمد، خودرو و یا همسر. معنوی قابل احصا نیست مانند:عزت نفس، رویا ها یا علایق و عواطف. هر دو جورش مهمه و انسان رو اندوهگین می کنه.

هر قدر هم این از دست دادن ها بزرگتر باشه برامون بطبع میزان افسردگی نیز بیشتر میشه .
Bonnie Keen میگه "تنها چیزهایی باعث اندوهگینی ما می شه که برای ما داری معنی و ارزش باشه. اندوه در واقع راهی است برای ارزش گذاری معنا و ومفهومی که ازدواج برامون داشته. من به ازدواجم باور داشتم و باورم این بود که ازدواجم پایدار و همیشگی باقی می مونه لحظه به جدای فکر نمی کردم. اما حالا این اعتقادم گویی دفن شده و زمان های پر از رنج و درد و انده  رو دارم تجربه می کنم.
Rose Sweet تشویق می کنه که ما این اندوه خودمون رو بیان کنیم و بریزم بیرون. ما مجبوریم واسه از دست دادن داشته هامون اشک ماتم بریزیم. این سوگواری قسمت مهمی از چرخه پاک شدن و زائل شده غم هایی که تو دلمونه. این سوگواری را خدا برای اون قرارا داده که ما احساسات منفی خود را بیرون بیریزیم و بدین ترتیب ارامش و بهبودی دوباره بدست بیاریم.

پس بزاریم که افسرده بشیم و بعدش هم اندوهگین  تا بعدش بتوینم دوباره به زندگی و ارامش  دست پیدا  کنیم . دوباره روپا و سرحال بشیم.

افسردگی می تونه ما رو بهتر هم بکنه اگه ...

خیلی از مردم افسردگی و پریشانی رو یک حس کی شفا بخش نمی دونند اما دکتر آرچی بالد هارت، اونو میدونه  و می گه که چطو ر ممکنه همچین چیزی واقعیت داشته باشه:

"هر افسردگی یک روزی تموم میشه. اگر بتونیم کارهای لازمه رو انجام بدیم دوران این حالت کوتاه تر هم میشه. شما می تونید این حس شفا بخشی رو با خودتون همرا کنید و رشدش بدید. اگر شما کارهای مناسب و بایسته رو انجام بدین این می تونه به یکی از بهترین اتفاقات زندگی شما تبدیل بشه. من با افرادی بسیاری که این حالت را داشته اند کار کرده ام . وقتی که اونها این دوران را طی می کردند همشون به من گفتند به بواسطه این افسردگی حالا احساس می کنند فرد بهتری شده اند و بواسطه این پریشانی و از میان این دوره یک "من" جدید از خودشون کشف کردند و خدا را بیشتر شناختند و به عظمتش بیشتر پی بردند."

Ginny اضافه می کنه که مهمترین چیزی که تا به حال یاد گرفتم این بود که:

 1- خدا هرگز ما رو تنها نمیزاره، 2

- همه ما گناهکاریم و

3- خدا همه جا هست فقط کافیه ما صداش بزنیم.

زمان هایی که ما دوران سختی رو میگذرونیم خدا نمی خواد که میزان ایمان ما رو نسبت به خودش تو اون فشارها و مشکلات  آزمایش کنه و بسنجه بلکه میاد تا اثبات کنه که بی ایمانی بهش چه عواقبی واسمون می تونهه داشته باشه.

از خدا بخواهیم که مارو ببخشه،و به ما کمک کنه که از این حالت با ایمان و کمک اون خارج بشیم،  و باور داشته باشیم که خدا از بین این سختی ها، گشایشی را برامون قرار داده، و بی حکمت نبوده و نیست هیچ کارش.

افسردگی واسمون چه نمودهایی داره؟

 Jim shares میگه" به خلاف گذشته من همه چیز رو میریزم تو خودم و واسه همین خیلی آروم و ساکت شدم. من دیگه ننمیرم به کلیسا و کمکی از کسی نمی خوام. می مونم تو خونه و خونه رو هم تاریک نگه می دارم."

Joanne میگه" من تو دو ماه اول نمی تونستم به خوبی حتی نفس بکشم و تنفس واسم سخت شده بود. وقتی که از خواب بیدار میشدم صبح ها شروع می کردم به گریه کردن و گاهی کل روز رو  گریه می کردم و و قتی هم که شب می شد و می خواستم برم تو رختخوابم  بازم با گریه این کار رو می کردم. اصلا متوجه نبودم چی میگم و چه کار میکنم و چه شکلی شده قیافه و شکل و ظاهرم."

Marie میگه" من نمی خواستن قبول کنم که افسرده و پریشانم چون این جوری حس بدی بهم دست می داد و فکر می کردم که ضعیف شدم . فی الواقع حتی فکر می کردم که من با این درد جدایی خوب هم  کنار اومدم. حتی اجازه نمی دادم که احساساتم رو به خودم بروز بدم تا چه برسه به دیگران. خودم رو مشغول کار کرده بودم تا دیر وقت کار می کردم شب پشت شب.  نمی خواستم بپذیرم که افسرده شدم اما شده بودم."   

گام اول اینه که بپذیریم که اتفاق خیلی بزرگ و خرد کننده تو زندگیمون افتاده و خیلی احتمال داره که ما رو دچار پریشانی روانی و افسردگی بکنه و اگه هم بکنه چیز غریبی نیست، ازش ترس و واهمه نداشته باشیم. جدایی دردی نیست که براحتی بتونیم ازش فرارکنیم و براحتی از پسش بر بیائیم، اگر دیدم این علائم رو، نگران نشیم دنبال راه حل باشیم اما تا وقتی خودمون رو به کوچه علی چپ بزنیم چیزی درست نمیشه. همونطور که با شجاعت، خواسته یا نخواسته، جدا شدیم،حالا پس لرزه های اون هم قبول کنیم و دنبال راه چاره باشیم پس لرزه هایی که گاهی از خود درد جدایی ویران کننده تر ممکنه بشه.

از خدا کمک بخواهیم که کمکمون کنه و بیشتر دعا کنیم و بیشتر وارد مجالس و محافل مذهبی بشیم و از ماه هایی مثل رمضان شعبان و رجب و ماه محرم و صفر هم غافل نشیم.

افسردگی و پریشانی حاصل از جدایی

افسردگی و پریشانی برای کسی که در مسیر جدایی قرار داره یا می گیره امری محتمله که نوعی از اون رو ممکنه تجربه کنه. گرچه که افسردگی با احساساتی مثل ناراحتی عمیق همراه میشه اما ممکنه شکل های دیگه هم به خودش بگیره.

Joyce  یکی از کسانی که جدا شده میگه" من هر روز که میرم سر کار با لبخندی رو لبام هام و خوشحالی میرم اما همین که کلید رو میندازم که در خونه ام رو باز کنم بیام تو، به سرعت همه چیز عوض میشه و شروع می کنم به گریه کردن. بعدش هم مثل یک بچه می غلطم و میرم تو تختم و کاری نمی کنم تا فردا صبح. یعنی نه می خوام چیزی بخورم  نه می خوام که کسی به زحمت بیفته چیزی واسم بیاره. اعضای خانواده ام و دوست وقتی این حالت رو می بینن ازم می پرسن که حالت خوبه همه چیز رو براهه؟ من هم همون جور که خوابیدم فقط گوش میدم نمی خوام جوابشون رو بدم ،فقط می خوام تنها باشم .

افسردگی نمایش های بیرونی هم داره از دست دادن وزن بدن یکی شه که اطرافیان می بینند که داری لاغر تر میشی و ازت می پرسن چرا مثل گذشته به خودت نمی رسی؟ چرا هوای خودت رو نداری؟ و تو هم میگی که نمی خواهی  اون کارها و فعالیت هایی رو که قبلا انجام می دادی رو بازم انجام بدی. میگی که فقط می خواهی بیای خونه بگیری بخوابی.

این پریشانی و افسردگی یک واکنش طبیعی  و شاید لازم باشه واسه از دست دادن شریک قبلی زندگیت. تو پست های بعدی سعی می کنم  بیشتر بگم از این حالت.

یه درخت خیلی بزرگ کاج تو خواب دیدم

دو سه شب پیش خواب یه درخت خیلی خیلی بزرگ و قطور کاج رو دیدم تو محوطی که مال ما بود یک جایی مثل حیاط خونه، که تا به حال نمونه اش رو ندیده بودم یعنی تک بود خیلی بزرگ بود طوری که فکر کردم از عمرش ۴۰۰ سالی میگذره اطرافش هم تا فاصله ها هیچ درختی نبود و من مونده بودم تو عظمتش. تعبیر خواب رو نگاه کردم این جوری نوشته بود:

ديدن درخت كاج در خواب ، نشانة توفيقي بي كم و كاست در زندگي است  ديدن درختان پر شاخ و برگ و سبز در خواب ، علامت آن است كه اميدها و آرزوهاي شما به ثمر خواهد رسيد .کاج هم سر سبزي و خرمي است و هم سردي و بي مهري و تشخيص تعبير مربوط بستگي دارد به اين که خود بيننده خواب موقعيت و شرايط را در نظر بگيرد و بسنجد. به هر حال کاج نشان سردي و بي مهري و در عين حال سر سبزي و طراوت و پايداري و مقاومت است. چنانچه در خواب ببينيد در خانه شما يک درخت کاج روئيده و قبلا چنين درختي نبوده فرح و خرمي به خانه شما راه مي يابد. درخت کاج تنها هر جا که باشد سرسبزي و طراوت و پايداري و مقاومت است ولي کاج هاي زياد نشان سردي و بي مهري هستند.

امیدوارم که تعیرش خوب باشه و نشانه سر سبزی و پایداری باشه و واسم من که به فال نیکش گرفتم. شما چی؟

 

آیا سیاست هویج و چماق در کاره؟

جدیدا شب های زیادی که به  زور می خوابم و وقتی هم که وسطش بیدار میشم کلی فکر و خیال که هجوم میاره تو ذهنمو بعد از یک دو شاید هم سه ساعت دوباره می خوابم. نمیدونم مگه این شب چند ساعته: که من ةا نصفه اش بیدارم و وسطش هم که اونجوری.چه اول چه وسط چه آخرش باید منتظر بشم سنگینیه پلک ها امان ازشون ببره که بیفتن رو چشم هام.دیروز با مامان دخترم تلفنی حرف زدم گفت قطع نکن بزار حرف بزنم منهم گوش دادم اولش شروع کرد تمجید و تعریف کردن که این مدت ازم بدی ندیده و همش باهاش خوب بودم بخصوص موقع حاملگی و اون کارهای خوب رو واسم کردی و .... از اون طرف شروع میکنه یک چیزهایی رو وسط کشیدن و تهدید کردن که آره اینجوری کردی و اونجوری و این چیزها بوده وشده و ..... از طرفی پشت هم یا تو دادگاه واسم اظهار نامه و دادخواست می فرسته و پی گیر شدید کارهاشه و حتی تو محل کارم پیگیری می کنه که اظهار نامه ها و دادخواست ها رسیده یا نه؟ کی رسیده: کی به دست من دادن و ارتباط آنلاین با دادگاه و محل کارم داره. دو هفته پیش که اونقدر اومد محل کارم که آخرش بهم گفتن که بد جوره پیله شده و حتی با قسمت اداری جر و بحث کردن و شاخ و شونه کشیدن که چی؟ انتظار داره کار غیر قانونی بکنن واسش و پا از حدود اختیاراتشون اونور تر بزارن نمیدونم شاید هم نمی دونه و خبر از بعضی چیزها نداره. با همه تماس می گیره هرچی می تونه پشتم میگه دوست فامیل و ... از طرفی هم ادعای دوستی می کنه. جدیدا هم رفته یک شکایت دیگه طرح کرده که هنوز به دستم نرسیده. از طرفی دنبال وسطه است واسه اینکه مثلا صلح و دوستی ایجاد بشه. تو همون حال تو دادگاه و محل کارم و پشت سرم داره هر کاری که از دستش بر میاد میکنه.

موندم منظورش چیه؟ واقعا دنبال چیه؟ گاهی رو احساسم کار می کنه و احساساتم رو جریحه دار می کنه و از اون طرف واقعا و بی تعارف هر کاری که از دستش بر میاد رو انجام میده بدون هیچ کم . کاستی که گاهی میمونم اینهارو و اینهمه اطلاعات رو از کجا میدونه؟

 شاید سیاست هویج و چماق رو پیش گرفته؟ شاید هم چیز دیگه است.واقعا دنبال چیه به نظرتون؟

توبره و آخور

وقتی که دور بر خودم رو نگاه می کنم از خیلی چیزها بدم میاد. امروز از یکی از این دسته آدم ها میخوام بگم: از آدم هایی که تو دادگاه پول می گیرن که پرونده رو واسه مدتی یا همیشه گم و گور کنن تا کسانی که فکر می کنن واسه کار و وظیفه ایی که دارن و در قبالش دارن پول می گیرن یکی مثل منهم باید سر کیسه رو شل کنه و بهشون پول ببده. نمی دونم شاید پیش خودشون فکر نمی کنن که  من وسط عروسی هستم و اون ها با خوش رقصی خودشون باید ازم شاباش بگیرن مگه نمیدونن اومدن تو این محیط روز قبل و بعدش و شاید روزها بعد و قبلش حسابی منو به میریزه؟

داشتم فکر می کردم این آقای .... داره هم از آخور می خوره و هم می خواد از توبره بخوره. من که میدونم پول گرفته از خانواده مادر دخترم و شاید هم از خودش و حسابی دارن بهش میرسن که پرونده رو گم گور میکنه و یا یک ماه  نامه ایی رو بایگانی میکنه و مثل جاسوس ها خبر این ور اون ور می کنه. یا اون دسته وکیل هایی که از تو پول می گیرن و بعدش از طرفت هم پول می گیرن تا به نفع اون روند پرونده رو طوری پیش ببرن که اون می خواد. واقعا چقدر بعضی ها پست و کثیف و چندش آور میشن و چقدر حتی فکر کردن بهشون قلب و دیده و فکر آدم رو تیره و تاریک می کنه. یعنی این چرک کف دست اینقدر مهم شده که به راحتی میشه به هر کسی نارو زد؟؟؟؟ و تن به هر کاری داد؟

امتحان الهی

رسولخدا (ص ) فرمود: خداى عزوجل فرمايد: برخى از بندگان مؤ منم كسانى باشند كه امر دينشان جز با ثروتمندى و وسعت و تندرستى اصلاح نشود، آنها را با ثروت و وسعت و تندرستى ميآزمايم تا امر دينشان اصلاح شود.
و برخى از بندگان مؤ منم كسانى باشند كه امر دينشان جز با فقر و تهيدستى و ناتندرستى اصلاح نشود، آنها را با فقر و تهديستى و ناتندرستى ميآزمايم تا امر دينشان اصلاح شود. من بآنچه امر دين بندگان مؤ منم را اصلاح كند داناترم .

پس از سختی ها نگران نشیم و واسه خوشی هامون واسه خودمون نوشابه باز نکنیم

پایه های ایمان که اولش صبره

حدیث جالبی دیدم بد ندیدم بزارم شما هم ببینید:

امام باقر (ع ) فرمود: اميرالمؤ منين (ع ) را از ايمان سؤ ال كردند، فرمود: خداى عزوجل ايمان را بر چهار پايه قرار داده است :

1صبر، 2 يقين ، 3 عدالت ، 4 جهاد.

1-     صبر چهار شعبه داده است : اشتياق و ترس و زهد و مراقبت (انتظار)

 پس هر كه اشتياق بهشت داشته باشد، هوس ‍ رانيها را كنار گذارد، و هر كه از دوزخ بيم دارد، از چيزهاى حرام رو گرداند، و هر كه در دنيا زهد ورزد (و بى رغبت شود)، مصيبتها بر او آسان شود، و هر كه منتظر مرگ باشد بانجام دادن نيكيها شتاب كند.

2-     يقين چهار شعبه دارد: 1 زيركى و روشن بينى ، 2 رسيدن بحقايق ، 3 عبرت شناسى 4 روش پيشينيان ،

پس هر كه روشن بين شود حقيقت شناس گردد و هر كه بحقايق رسد عبرت شناس شود و هر كه عبرت شناس باشد،سنت و روش را بفهمد و هر كه سنت را شناسد مثل اينستكه با پيشينيان بوده و بطريقه ايكه درست تر است هدايت شود و نگاه كند هر كه نجات يافته بچه وسيله نجات يافته و هر كه هلاك شده براى چه هلاك شده ، و همانا خدا هر كه اهلاك نمود تنها بسبب نافرمانيش هلاك نموده و هر كه را نجات بخشيده بسبب اطاعتش بوده.

3-     عدالت چهار شعبه دارد: 1 فهميدن امر مشكل (دقت در فهميدن ) 2 رسيدن بحقيقت دانش 3 روشنى حكم (داورى )، 4 خرمى شكيبائى ،

پس هر كه بفهمد همه دانش را تفسير كند، و هر كه بداند آبگاههاى داورى را بشناسد و هر كه بردبارى ورزد، در كارش زياد روى نكند و ميان مردم ستوده زندگى نمايد.

4-     جهاد چهار شعبه دارد: 1 امر بمعروف 2 نهى از منكر 3 راستگوئى در هر حال 4 دشمنى با بد كاران .

پس هر كه امر بمعروف كند، مؤ من را يارى كرده و پشتش را محكم نموده ، و هر كه نهى از منكر كند، بينى منافق را بخاك ماليده و از نيرنگش ايمن گشته هر كه همه جا راستگويد، وظيفه ايكه بر او بوده انجام داده و هر كه با بدكاران دشمنى كند براى خدا خشم نموده و هر كه براى خدا خشم نمايد، خدا هم بخاطر او خشم نمايد، اينست ايمان و پايه ها و شعبه هايش

 

تاریکی قلبم

نمی دونم چرا دلم مرده؟ یعنی میدونم چرا، آخه دیشب بهش فکر کردم که چرا از وقتی که اومدم اینجوری شدم ؟ حس می کنم دلم مثل قبل روشن نیست کدر شده تاریک شده، اون حس قشنگ رو دیگه ندارم حتی تو عبادت و نماز خوندنم کاملا اون پرده ضخیم و تاریک رو می بینم. حداقل این که اون حس مهربونی و به فکر بقیه بودم درون بد جوری کم شده خیلی کم.

شاید حق داشته باشم وقتی که اون جوری و با اون کلک ها و ترفندها اون بلا رو سرم میارن و وقتی که حقیقتی که خودشون می دونن رو اون جوری زیر پا میزارن و سعی می کن بقیه هم اونو نگن و  به هر کسی رشوه میدن تا خودشون رو توجیه و منو کمی ازار بدن، دیگه چی باقی می مونه؟ کسانی که تا همین دیروز یه جور دیگه بودن اما حال با بی رحمی و نامردی تموم هر کاری که از دست شون بر میاد رو انجام میدن تا از پا در بیام.

 داشتم فکر می کردم اون مدت و تو تنهایی و خلوت خودم و جایی که وقت داشتم تا فکر کنم و دور باشم از همه چیز، رسیدم به چیزهایی که واسم زجرآوره و وقتی هم که دوباره برگشتم دیدم بازم همون آدم های تو قالب های دیگه دارن همون رفتارهای زشت و نفرت انگیز رو می کنن تو جای دیگه و با شکل و شمایل دیگه.

می بینم و با تمام وجودم حس می کنم خیلی چیزهام رو از دست دادم و لگد مال شده، خیلی از داشته هام نه صفر که حتی رفته زیر صفر. آیا دیگه جایی می مونه واسه اینکه بازم بقیه رو خوب ببینم؟ مگه تو این مدت من چقدر زیبایی دیدم؟چقدر؟

غیر از تاریکی و نامردی و خنجر زدن از پشت از همه طرف چیز دیگه ایی بود؟ فقط تاریکی بود و حصار، دیوارهای بلند و سر به فلک کشیده و تیره که فقط اسمون رو اون هم نه همش رو  فقط قسمت کوچیک و محدودش رو اونهم واسه مدت زمان خاص دیدم. تازه اون هم نه هر وقت که می خواستم هر وقت که می گفتند

چقدر سخته تو بند بودن و نداشتن حرکت. محدود شدن، محدود شدن تو همه چیز. زمان مکان. محدود بودن تو خودت و همون چهار دیواری که واست گذاشتن. می تونی بشکونی اون محدودیت رو البته فقط تو خیالت نه واقعیت. که اون هم بستگی داره به عمق رویاهات و قدرت پرواز اندیشه هات که تا کجا می تونه پر بکشه و بره بالا. دلته که می تونه بره هرجا خواست و خبر بیاره اما بعدش که  واقعیت رو می بینی بیشتر از همیشه حس می کنی که تو بندی و گرفتار، یک گرفتار واقعی.

جقدر گاهی به اون پرنده ها نگاه می کردم که براحتی میرن و میان تو جایی که واسه من زجرآور بود. اونها لونه هم ساخته بودن. واسه اون پرنده چه فرقی داشت؟ اون که آزاد بود بره و بیاد و شاید واسش خیلی هم امن بود. تو بند نبودن اون من بودم که نمی تونستم بپرم من تو بندبودم  گرفتار دیوارهای بلند.

شاید اون تاریکی بیرون تو قلبم هم نفوذ کرده که اینجوری شدم تاریکی بیرون رو قلبم اثر گذاشته

خدایا به فریادم برس

و راه سوم....

انسان سه راه دارد: راه اول از انديشه مي‌گذرد، اين والاترين راه است. راه دوم از تقليد مي‌گذرد، اين آسان‌ترين راه است. و راه سوم از تجربه مي‌گذرد اين تلخ‌ترين راه است.

 

غیر ممکن فقط کمی بیشتر زمان می بره

یکی از بچه رو تختش جمله ایی نوشته بود واسم خیلی جالب بود. شاید واسه شما هم جالب باشه.

گاهی فکر می کردم خوب اون جور جاهاست که آدم باید بتونه امید خودش رو حفظ کنه و به آینده و اتفاقات خوب فکر کنه اگه اونجا امید تو دل بمیره حتما خودت هم میمیری و دیگه چیزی ازت باقی نمی مون. اونجا فقط امید و روشنایی که به آدم نیرو میده و حس زنده بودن و حرکت و گرما. قتی که همه درها واست بسته شده و واست بستن اگه اینجور فکر کردن ها و اعتقادات قلبی نباشه ،هر چیز می تونه محرکی باشه واسه مردن دل و خیلی زود آدم به  نابودی کشونده میشه.

اما اون جمله چنین مضمونی داشت:

"هر کاری رو میشه انجام داد و نشد وجود نداره،

غیر ممکن فقط کمی بیشتر زمان می بره".

 

نظر شما چیه؟

بعد دو ماه بازم سلام

بیشتر از  دو ماهی بود که نبودم و الان دوباره تونستم بیام و شروع کنم. اینکه چرا نبودم و نتونستم چیزی بنویسم رو بعدا تعریف می کنم. درگیر یم تجربه و داستان جدید بودم، گرچه تلخ بود و خیلی گرون بدست اومد اما میگم تا جایی که وقت کنم و حال و حوصله اش رو داشته باشم. شاید اون تجربیات بدرد بعضی ها بخوره و بتونن ازش استفاده کنن....

  ... بگذریم

تا بعد

اشتباهای والدین

طلاق برای ما هم به عنوان والدین سخت و طاقت فرساست. احساس ضعف و سستی رخوت می کنیم  در حالی که به بچه هامون باید نشون بدیم ما قوی هستیم.  هدف از بحث در مورد اشتباهات معمول و مشترک والدین اینه که  به ما کمک می کنه تا از انجام دادن اون اشتباهات درس بگیریم  و تکرارش نکنیمو  ما رو در جهت  هدایت می کنه که از اون ها پرهیز کنیم.

هریت می گه" من ارتباطم رو با پسرم بازنگری کردم و دوباره ساختم. پسرم مجبور شده بود نقشی رو تو زندگیش ایفا کنه که برای یک پسر 12 ساله خیلی سخت بوده. واسه تقریبا یک سال اون مواقب کارهای من بود. حالا من می خوام همه چیز به روال عادی برگرده یعنی اونجوری که باید باشه. من می خوام دیگه اونو تو شرایط سخت قرار ندم . خیلی وقت ها من موفق میشم و خیلی وقت های دیگه شکست می خورم."

و ادامه میده که " یادم میاد یک بار من نسبت به زن های دیگه حالت منقدانه و سرزنش رو گرفته بودم و به پسرم گفتم: عزیزم من نمی خوام تو از زن ها متنفر بشی و تنفر یکی از اجزای وجودت باشه. بعدش پسرم کاملا به سمت من برگشت و با حالت یک پسر 12 ساله بهم گفت : بعله مامان فهمیدم. واقعیت این قضیه منو وادار کرد که عمیقا به این فکر کنم من چه کسانی رو می خوام به پسرم نشون بدم و معرفی کنم؟ اون فقط یه پسر بچه ست."

ما ممکنه اشتباه کنیم و این اشکالی نداره هر کسی ممکنه تو زندگیش اشتباه کنه. اما مهم اینه که پا پس نذارین و جلو بریم  و از  اون ها درس بگیرم  و تو این مسیر خدا رو همراه خودمون بدونیم و ازش کمک بگیریم.

افسردگی بچه های طلاق

در زمان طلاق بچه ها از  دورانی پر از تنش و استرس می گذرن.  برخی از نشانه های معمول استرس این ها هستن:

منفک شدن از بقیه،

انزوا و گوشه گیری،

عدم تمایل به حرف زدن،

چهره عبوس،

نشستن گوشه ایی و بی حال بودن،

عدم تمایل برای شرکت تو بازی ها و سرگرمی ها یا فعالیت های دیگه نیازمند علاقه است،

اغلب گریه کردن،

حساس و زود رنج شدن و  به سرعت تغییر حالت پیدا کردن.

دکتر ارچی بالد هارت میگه" تحقیقات نشون میده  حتی بعد از 10 سال هم، هنوز بچه ها در معرض افسردگی هستن. ریشه این افسردگی نیز در، از دست دادن داشته هاست. هم از دست دادن پدر و مادر و هم رویاهای بر باد رفته، ایده های محقق نشده، از دست دادن خونه مشترک. خدا ما را جوری خلق کرده که در مقابل از دست دادن داشته ها، حالت افسردگی میاد سراغ مون. اگه به بچه هامون اینو یاد ندیم که چطور این پدید رو تشخیص بدن و باهاش کنار بیان، ممکن بهشون آسیب وارد بشه. بالاتر از  همه نتایج بد طلاق اینه که، پدر و مادر به احساس و آروزهای بچه ها کم  توجه بشن."

به بچه هامون و آرزوها شون دقت کنیم. حتی اگه فکر کنیم غیر ممکنه اون ها رو بر آورده کردن اما با اینحال بازم با احساس مسئولیت احساسات شون و رفتارشون رو مد نظر قرار بدیم و باهاشون حرف بزنیم. اگه حس می کنیم بچه واسه از دست دادن اون والد دیگه اش ناراحته این اجازه رو بدیم تا در مورد احساسش بدون اینکه ما رو ناراحت کنه حرف بزنه. یاد بدیم بچه هامون چطور با از دست دادن داشته هاشون کنار بیان و بگیم که خدا هست و مواظب ماست.

اینهم طنز شایدم واقعی باشه

چند وقت قبل سازمان سيا (سازمان جاسوسي آمريکا) شروع به گزينش فرد مناسبي براي انجام کارهاي تروريستي کرد. اين کار بسيار محرمانه و در عين حال مشکل بود؛ به طوري که تست هاي بي شماري از افراد گرفته شد و سوابق تمام افراد حتي قبل از آنکه تصميم به شرکت کردن در دوره ها بگيرند، چک شد.
پس از برسي موقعيت خانوادگي و آموزش ها و تست هاي لازم، دو مرد و يک زن از ميان تمام شرکت کنندگان مناسب اين کار تشخيص داده شدند.
در روز تست نهايي تنها يک نفر از ميان آنها براي اين پست انتخاب مي گرديد. در روز مقرر، مامور سيا يکي از شرکت کنندگان را به دري بزرگ نزديک کرد و در حالي که اسلحه اي را به او مي داد گفت:ما بايد بدانيم که تو همه دستورات ما را تحت هرگونه شرايطي اطاعت مي کني، وارد اين اتاق شو و همسرت را که بر روي صندلي نشسته است بکش.
مرد نگاهي وحشت زده به او کرد و گفت:حتما شوخي مي کنيد، من هرگز نمي توانم به همسرم شليک کنم.
مامور نگاهي کرد و گفت :مسلما شما فرد مناسبي براي اين کار نيستيد.
بنا براين آنها مرد دوم را مقابل همان در بردند و در حالي که اسحه اي را به او مي دادند گفتند: ما بايد بدانيم که تو همه دستورات ما را تحت هر شرايطي اطاعت مي کني. همسرت درون اتاق نشسته است اين اسلحه را بگير و او بکش.
مرد دوم کمي بهت زده به آنها نگاه کرد اما اسلحه را گرفت و داخل اتاق شد. براي مدتي همه جا سکوت برقرار شد و پس از 5 دقيقه او با چشماني اشک آلود از اتاق خارج شد و گفت:من سعي کردم به او شليک کنم، اما نتوانستم ماشه را بکشم و به همسرم شليک کنم. حدس مي زنم که من فرد مناسبي براي اين کار نباشم.
مامور سيا پاسخ داد:نه! همسرت را بردار و به خانه برو.
حالا تنها خانم شرکت کننده باقي مانده بود. آنها او را به سمت همان در و همان اتاق بردند و همان اسلحه را به او دادند:ما بايد مطمئن باشيم که تو تمام دستورات ما را تحت هر شرايطي اطاعت مي کني. اين تست نهايي است. داخل اتاق همسرت بر روي صندلي نشسته است . اين اسلحه را بگير و او را بکش.
او اسلحه را گرفت و بلافاصله وارد اتاق شد. حتي قبل از آنكه در اتاق بسته شود آنها صداي شليک 12 گلوله را يکي پس از ديگري شنيدند. بعد از آن سر و صداي وحشتناکي در اتاق راه افتاد، آنها صداي جيغ، کوبيده شدن به در و ديوار و ... را شنيدند. اين سرو صداها براي چند دقيقه اي ادامه داشت. سپس همه جا ساکت شد و در اتاق خيلي آهسته باز شد و خانم مورد نظر را که کنار در ايستاده بود ديدند.
او در حاليکه عرق را از پشاني اش پاک مي کرد گفت:شما بايد مي گفتيد که گلوله ها مشقي است. من مجبور شدم مرتيکه را آنقدر با صندلي بزنم تا بميرد.

از دست رفتن اعتماد به نفس بچه های طلاق

یکی دیگه از اثرات طلاق بر بچه ها از دست رفتن اعتماد به نفسه.  از دست رفتن اعتماد به نفس یعنی از دست رفتن اطمینان و اعتقاد به ارزش های فرد. بچه ها تو این زمینه حس می کنن که فاقد قدرت  شدن، چون فکر می کنن دنیاشون از هم جدا و دو تیکه شده و اون ها توانایی جفت و جور کردنش رو ندارن. والدین بچه ها می تونن کمک کنن تا بچه ها بتونن دنیاشون رو دوباره بسازن و به بچه ها یاری برسونن تا بعضی از قدرت های تحلیل رفته شون رو دوباره بدست بیارن.اگه ما به بچه هامون اجازه بدیم جاهایی که امکان داره خودشون انتخاب کنن و تصمیم بگیرن، اینجوری حس اعتماد به نفس از دست رفته خودشون رو دوباره می تونن پیدا کنن. این می تونه فرضا برای یک کودک پیش دبستانی این باشه که اجازه بدین لباس هاشو خودش انتخاب کنه، یا بزاریم یک بچه دوران ابتدایی مشخص کنه شام رو خانوداه چی بخورن و همین طور برای یک نوجون(13 تا 19 ساله) اجازه داشته باشه ساعت خوابش رو خودش مشخص کنه. با تصمیم های کوچیک شروع کنیم و به مرور و با رشد و بلوغ حق انتخاب های بزرگتر و مهم تری رو فرا روی بچه ها قرار بدیم.

لیندا جاکوبس میگه" شاید ما نتونیم اون والد دیگه رو بیاریم تو خونه که با ما و بچه باشه اما می تونیم به بچه کمک کنیم بفهمه که هر دو تا والدش رو و همینطور خدا باید دوست داشته باشه. وقتی که ما به بچه ها این اجازه رو میدیم که رو برخی از جنبه های زندگیشون کنترل داشته باشن باعث میشیم که حس بهتر و شیرین تری از زندگی بهشون دست بده.این حس خوب و قشنگ به ما به عنوان والدین اون بچه هم سرایت می کنه وقتی می بینیم که بچه هامون دارن مستقل بار میان."

با دوست داشتن بدون قید و شرط بچه هامون، به این روند ادامه بدیم تا بچه هامون ارزش های خودشون رو داشته باشن و پرورش بدن، کمک کنیم تا بچه ها بفهمن همیشه نمیشه کامل باشن و همه چیز همیشه مهیا نیست، بهشون تعلیم بدیم که گاهی ناامیدی پیش میاد و اون زمان تسلیم باشن به رضای خدا، بهشون یاد بدیم که هرکسی و چیزی برای خودش ارزش داره.

در نگاه خدا بچه های ما زیبا و خاص آفریده شدن و اینو به بچه هامون هم یادآوری کنیم که اون ها حتما خاص و زیبا هستن و خدا اون ها رو دوست داره.

صدای شکسته شدن و خورد شدنم رو دارم میشنوم

نمیدونم چی بگم عجیب حال غصه و غم آه و ناله دارم.دل گرفته دلم تنگه واسه خیلی چیزها.چیزهای از دست رفته آروزهای بر باد رفته که دردش بد جوری داره میسوزنه و تمومی هم نداره... که دنبال چیه و چرا اینقدر....ولش کن خیلی مرد باشم باید بتونم خودمو حفظ کنم به من چه داره چکار می کنه و مگه می تونم جلوش رو بگیرم مگه تا حالا تونسته بودم. خوب اینجوریه دیگه همیشه بوده و هست و خواهد بود چقدر احساس استیصال و ناچاری دارم نه واسه خاطر اینده که واسه خاطر گذشته... چقدر حس می کنم تنهام نه تنهایی که کسی دورو برم نیست نه اینکه کسی نزدیکم نیست و کاری نمی تونه بکنه هیچکدوم از اون ویران شده های قبلی رو کسی نمی تونه کاری واسش بکنه... هر چی بوده تموم شده ولی ایا تموم شده؟ اگه تموم شده چرا ولم نمیکنه چرا گاه گداری میاد سراغم و دل و قلبم رو پر غصه می کنه و اشک رو تو چشمام جمع می کنه و رو گونه هاو جاری؟؟؟چقدر پیدا کردن جایی که راحت بزنی زیر گریه سخته از این جهت اصلا هم تنها نیستم چون باید بترسم که نکنه کسی ببینه.. ببینه که یه مرد شکسته، خورد شده. گاهی نگاههای زیر چشمی رو حس می کنم چقدر پر از ترحمه و شاید هم به این دید که حتی نتونسته یه ضعیفه رو کنترل کنه که حالا اینجوری هرجا میره و میاد و ....چقدر سخته حس شکسته شدن و له شدن و خورد شدن.

اما بازم شکر خود این فشار و درد ها هم دریه که خدا به روی هر کسی باز نمی کنه همین له شدن و به زیر کشیده شدن و شکسته شدن غرور نصیب هر کسی نمیشه.

نحوه درست نشون دادن عصبانیت

لیندا جاکوبس میگه " بچه ها به ندرت می دونن چطور باید عصبانیت خودشون رو  به روش مناسبی بروز بدن. اغلب بچه ها با رفتارهای نامناسب و  بد، عصبیت خودشون رو بروز میدن. جیغ و داد کردن، لگد زدن، ضربه زدن، گریه های بی امان و ممتد، پرتاب کردن اشیا، کج خلقی های عصبی از روش هایی که بچه عصبیت خودشون رو نشون میدن. خیلی وقت ها این نحوه بروز عصبانیت اون ها رو دچار مشکل میکنه. بعضی از بچه ها هنگام  عصبانیت میزان زیادی از انرژی رو  از خودشون رها می کنن.  به بچه ها ایده های سازنده برای نحوه رها کردن این  انرژی زیاد ارائه بدیم. بهشون یاد بدیم اتاق ها رو با جارو برقی جارو کنن، برن فوتبال بازی کنن، بدوند، دیوارها رو شستشو کنن، یا ساز بزنن. زمانی که یه بچه جیغ و فریاد میکشه وقت مناسبی برای یاد آوری کارهای فوق نیست. به بچه ها توضیح بدیم وقتی که ساکت و آروم باشن شما خیلی خوشحال میشید و وقت خیلی خوبیه که بشینیم با هم در مورد خیلی چیزها حرف بزنیم."

به عنوان پدر و مادر ما می تونیم الگوی مناسبی برای نشون دان نحوه بروز عصبانیت باشیم. بچه ها بیشتر از اینکه به ما گوش بدن، رفتارهای ما رو می بینن. به بچه ها تعلیم بدیم چه چیزهایی ازشون تو خونه انتظار داریم. تشویق کنیم بچه هامون رو که ما رو ببرن جایی که می تونن  اونجا با ما در مورد عصبانیتشون حرف بزنن. بهشون اجازه بدیم این جمله رو بکار ببرن بدون اینکه ما رو ناراحت کنه"من الان دیونه شدم". به بچه هامون یاد بدیم دفعه بعدی که عصبانیت شون اوج گرفت چکار کنن."

عصبانیت

دکتر ارچی بالد هارت میگه" برای کمک به بچه ها اول باید منبع و منشا عصبانیت بچه ها رو فهمید تا بعدا بشه بهشون کمک کرد.

منظور از عصبانیت:

-         فشار به نظام حفاظتی بدن برای مواجه با ترس و یا جلوگیری از جراحت ،

-         کمک به فائق اومدن به مشکلات

-         درست کردن چیزهایی که اشتباه و خراب شده

-         اجازه میده بدونیم چیزی داره مارو تهدید می کنه

بچه های ما عصبانی میشن چون ممکنه حس کنن در معرض یک تهدید جدید تو خونه هستن؟ آیا ما بچه ایی داریم که ممکنه بخوان چیزی که خراب شده رو درست کنه؟ آیا بچه ما  در معرض ترس و آسیب هستن؟

دکتر هارت و لس کارتر این پیشنهادها رو برای نحوه مواجه با عصبانیت بچه ها ارائه می کنن:

-         درک علت عصبانیت

-         پاسخ به عصبانیت با یک حس کاملا دوستانه

-         پرهیز از  تدافعی شدن

-         به بچه ها قول بدیم که در موردش حرف بمیزنیم

-         کلمه طلاق رو راحت بکار ببریم

-         به بچه ها بگیم که تا بدونن که ما هم در حال کشمکش با احساسات و تغییرات زندگی هستیم

-         احساس نکنیم که می تونیم مشکلات بچه ها رو حل کنیم  و یا پاسخی سریع بهشون بدیم

بزرگترها ممکنه تشخیص ندن وقتی که بچه ها نمی فهمن چی داره پیش میاد عصبانیت اونها رو وحشت زده می کنه. اجازه بدیم بچه ها با این واقعیت روبرو بشن که عصبانیت  یک واکنش طبیعی در مقابل از هم پاشیده شدن بنیان خانواده است. به بچه ها بگیم  وقتی که ما از درون عصبانی هستم ، درست نیست در بیرون با بروز اون به دیگران آسیب برسونیم.

تجربه احساسات مختلف

در دوره و گذر از طلاق ما و بچه هامون بعضی از تجربیات مشترکی رو با هم از سر می گذرونیم. عصبیت، اعتماد به نفس پایین، ناراحتی، و تنهایی بعضی از این احساسات مشترک هستند. ممکنه در زمان های مختلف و سطوح متفاوتی این اتفاقات برای ما و بچه هامون رخ بده و باهاشون مواجه بشیم.

لیندا جاکوبس میگه" بچه ها هم احساست متفاوتی رو در این بین تجربه می کنن، چیزهایی مثل تقسیم وفاداری بین والدینش، گناه، و اینکه هر چی شده تقصیر اون هاست. این احساسات طبیعیه و قابل انتظار. خوبه که ما به بچه هامون یادآوری کنیم که این احساسات طبیعیه و چیز غیر مترقبه ایی نیست. به بچه هامون یاد بدیم چطور با این احساسات ناخوشایند کنار بیان و از شون بگذرن."

جری هم اعتقاد داره " تمام کاری که من باید انجام بدم اینه که بهترین پدر دنیا باشم. من سعی می کنم مثل یک معلم خوب برای بچه هام باشم. بچه ها جراحات عمیق پیدا می کنن و دچار عصابنیت زیادی میشن که باید تو این مسیر یاریشون کنیم تا ازش رد بشن. از زمانی که سرپرستی بچه ها رو بعهده گرفتم،  در احساسات اون ها نقش برای خودم قائل بودم و باید کمکشون می کردم. بایستی  احساسات شون رو درک می کردم و با مهربانی بهشون توجه می کردم آخه می دونستم اون ها عقده ها و عصبانیت خودشون روی من خالی می کنن چون من دم دست بودم."

اگه ما عهده دار سرپرستی بچه ها هستیم بایستی خودمون رو برای وارد آوردن ضربات که از احساسات بچه هامون و تضادهای اون ها سرچشمه میگیره آماده کنیم. به رفتارها و واکنش های اون ها توجه کنیم و همیشه ازشون سوال کنیم.

رویاهای بچه ها برای بازگشت دوباره پدر و مادر زیر یک سقف

ملیسا میگه" اگه من فقط یک آرزو تو دنیا داشته باشم اونهم اینه که روزی  پدر و مادرم دوباره با هم زندگی کنن."

تقریبا تمامی بچه ها یک چنین رویایی دارن که دوباره پدر و مادرشون رو کنار هم ببینند و این  امری بدیهی و طبیعیه. خداوند این رو در فطرت ما به ودیعه گذاشته تا اینجوری باشیم. در نتیجه بچه ها جدایی پدر و مادر رو غیر طبیعی می بینند و واسه همین سعی می کنن این حالت رو عوض کنن و همه چیز حالت طبیعی خودش رو ؛با زندگی دوباره همه با هم؛ پیدا کنه.

یکی دیگه از دلایلی که بچه ها می خوان پدر و مادر با هم زندگی کنن، حس گناههکار بودن تو این قضیه هست. اون ها فکر می کنن شاید اون ها مسبب و مسئول این قضیه هستن و حس می کنن با بازگشت دوباره پدر و مادر  گناه اون پاک و بخشیده می شن و همه چیز دوباره به حالت خوب خودش برمی گرده.

دلیل سوم اینه که می خوان پدر  و مادر با هم آشتی کنن اینه که؛ فکر می کنن طلاق باعث میشه اونها سریع تر از حد مورد انتظار رشد کنن و بزرگ بشن.اون ها مجبور میشن بار سنگین  زندگیرو بدوش بکشن  درحالی که اون ها می خوان بچه بمونن و مثل بقیه بچه ها، بچگیه خودشون رو بکنن. پس ما هم اجازه بدیم بچه ها، بچگی خودشون رو بکنن. مواظب باشیم  بار بیش از اندازه رو دوششون نذاریم  و اونها رو با مسئولیت ها و مشکلات بزرگسالان فرسوده نکنیم.

به بچه ها یاد بدیم که فقط برن جلو و به حال فکر کنن و به آینده با چشمان پر امید پر هیجان نگاه کنن. آینده ممکنه به سمت آشتی دوباره پدر و مادر پیش نره اما زندگی می تونه  شاد و پر از اتفاقات شیرین و قشنگ باشه،   اگر چگونگی ساختن و اصلاح کردن زندگی رو به بچه ها یاد بدیم.

تفاوت های پسرها و دخترها در مواجه با جدایی والدین

تفاوت‏های مشخصی بین پسرها و دخترها در مورد طلاق والدین از هم مشاهده میشه. البته این رو هم باید مد نظر داشت که هر بچه و خانواده ایی ویژگی های خاص خودشون رو دارند و با بقیه متفاوتند.

لی در مورد نحوه واکنش بچه‏های خودش با طلاق این جوری میگه" هر کدومشون به نحو متفاوتی با این قضیه کنار اومدن. پسرم کلا این قضیه رو از ذهن خودش بیرون انداخت و خیلی در مورد اون حرفی نزد. دختر وسطیم که خیلی اجتماعی بود خیلی از دست مادرش عصبانی شد. دختر بزرگم خیلی عصبانی و حراف شد."

دکتر باب برنز میگه" در غیاب پدر در خانه یک دختر ممکنه زودتر از دخترهای دیگه با جنس مخالف قرار بزاره و فعالیت جنسی بیشتری از خودش نشون بده. در این حالت یک پسر ممکنه عبوس، ترشرو و متمرد بشه و فاقد کسی میشه که بتونه ازش الگویی مردانه برداره."

لیندا جاکوب میگه" در فقدان پدر در خانواده یک پسر ممکنه سعی کنه خیلی قوی و عضلانی بشه و  یک رفتار خیلی مردانه از خودش بروز بده. واسه همین ممکنه بره به سمت ورزش هایی مثل وزنه برداری یا پرورش اندام و تو اون کلاس ها ثبت نام کنه. دختر در فقدان مادر در خانه ممکنه خیلی فیمنیست بشه و بخواد لباس هایی بپوشه که اونو از سنش بیشتر نشون بده. هر کدوم از پسرها یا دخترها ممکنه سعی کنن  خلاء والدی که تو خونه نیست رو پر کنن."

در این حالت بهتر ما الگوهای مناسبی از افراد رو بهشون معرفی کنیم تا بتونن از اون ها الگو برداری کنن. بهتره که بچه‏های خوب و هم سن و سالشون رو معرفی کنیم تا رفتارهای اون ها رو به عنوان الگوی خوب یا بد مد نظر قرار بدن.خانواده های که پدر و مادر با هم زندگی می کنن و بچه های خوبی دارند هم مناسب برای الگو برداری هستند.

 

سه شنبه 10 آبان 1390 - 1:48:45 AM

ورود مرا به خاطر بسپار
عضویت در گوهردشت
رمز عبورم را فراموش کردم
نظر ها

ava

avay-s

http://mahlaelham.gegli.com

ارسال پيام

سه شنبه 10 آبان 1390   8:54:30 AM

وبلاگتو نخوندم ولي از متنش پرينت گرفتم تا سر فرصت بخونم يه نگاه سطحي كه بهش انداختم مطالب جالبي توش نوشته شده

بعدا" نظر ميدم